تبعیض علیه زنان و مسئلهی از خودبیگانگی...
یادداشت پیش رو تنها تلاشی برای تأکید بر نوع خاصی از بررسی تبعیضهای جنسیتی علیه زنان در محل کار و محیطهای شغلی است.
اگرچه این امکان بسیار ناچیز است که شما هر نوع تبعیضی علیه زنان را بربشمارید، اما از تبعیضهای سیستماتیک پدرسالارانه که در همهی عرصهها بر آنها جاری و روان است، سخنی نگویید، اما این قلم سعی دارد ضمن مفروض داشتن اینکه زمینهها و عوامل مختلف موجود در تبعیض بسته به میزان تأثیرگذاری و نسبتهای موجودش در هر سیستم کیفیت بازتولید آن را متفاوت میکنند، بر نوع خاصی از تبعیض تمرکز داشته باشد که با دو زمینهی کار و جنسیت رابطهی بیشتری دارد و از این رو در روششناسی تقریر این خطوط مدیون فیلسوفی چون مارکس است؛ یعنی برای روشنشدن نوع نگاه خود به مسئلهی تبعیض علیه زنان در محل کار از نحوهی دیالکتیک و ماتریالیسم تاریخی در بازتولید طبقات اقتصادی در نظام سرمایه گرتهبرداری میکند.
در ابتدا باید اشارهای گذرا به خوانش خاصی از تاریخ داشته باشیم که برای شکلگیری تفاوتها و تبعیضهای سیستماتیک بین زن و مرد به دورانی توجه میکند که انسان نیازمند نیروی کار و بنابراین وادار به تقسیم کار بین افراد شد. عدهای از مفسران معتقدند در دورهی کشاورزی انسان به خاطر نیاز به نیروی کار مجبور شد دست به برساختن نقشهای اجتماعی و تقسیم کار بزند. در این دوره به دلیل دارابودن ویژگیهای طبیعی مانند عادتهای ماهیانه و نیز بارداری به زنان در تقسیم نیروی کار برای تولید محصولات کشاورزی نقش کمتری محول شد و تبدیل به نیروی محرک کار در خانه شدند. آنها که در دوران شکار مالک فرزندان خود بودند، به مولدان نیروی کار تازه بدل شدند و این آغاز برساختهای نهتنها تولیدمحور، بلکه جنسیتی بود و اغلب برساختههای هویتی از همین مقدمه شروع به رشد و پیچیدگیهای خاص زمانی کردند. هرچه زمان پیش میرفت و اجتماعات بزرگتر میشد، ارتباطهای بشری و حتی نیازهایشان بیشتر و پیچیدهتر میشد. اگر زمانی در قبیلههای کوچک تقسیم مقدماتی کار و نیروی کار میتوانست نقش هر فرد را برای بقا مشخص کند، با بزرگترشدن جامعه و پیشرفت امکانات و وسایل تولید برای بقای بیشتر جامعه و رفع نیازهای آن لازم بود مناسبات جدیدی مثل نحوهی ادارهی جامعه یا حکومتها و طبقات مختلف انسانی شکل بگیرد و دقیقاً همین طبقات پاشنهی آشیل خواست بزرگ بشری برای دستیابی به عدالت بود. در طول زمان تفاوتهای نهفته در طبقات بیش و بیشتر شد و در نتیجه تبعیضها در هر دوره بزرگتر و پیچیدهتر شدند. برساختهای که قرار بود اجتماعات بشری را در پیوندی مشخص به سمت بقا و همچنین برخورداری مشترک سوق بدهد، محل نزاعی شد برای حذف دیگری و برخورداری بیشتر. در هر طبقه نیز با توجه به هویتهایی که هر کدامشان خود برساختهای دیگر بودند، این زنان و جنسیتهای غیرمردانه بودند که منزلتی کمتر داشتند و به دلیل جنسیتشان به دستهبندیها به طبقهای پایینتر تعلق میگرفتند. مهم نبود که ارباب باشید یا برده، رعیت باشید یا خان، عوام باشید یا شاهزاده، از خانوادهی نظامیان جز. باشید یا سپهسالاران؛ در هر کدام از این طبقات این مردان بودند که قدرت داشتند و زنان در مقام فرودست هر طبقه قرار میگرفتند. بیراه نیست اگر بگوییم با اینکه ریشههای تبعیض نه در محدودیت و نابرخورداری و محرومیت عدهای با دلایل خاص است، بلکه در شناخت طبقاتی ما از انسان است که اساسش بر تفاوتهایی مانند نژاد، ملیت، قوم، جنسیت و بیشتر عوامل هویتساز بشری است، اما منشاء اصلی آن تفاوت جنسیتی با قراردادی است که تاریخ نشان داده فرض نخستین آن (بهرهبرداری بیشتر برابر است با ساعات کاری بیشتر) اشتباه بوده و است...