اخبار نقض حقوق بشر در ایران VVMIran e.V Vereingung zur Verteigung der Menschenrechte im Iran e.V

Thursday, January 19, 2023

-

 مادران داغ اعتراضات ایران و دادخواهی؛ آن‌ها که سیاهپوشند اما ساکت نیستند...

در تقویم ایران امروز جمعه  ۲۳ دی، روز «مادر» است. خیابان‌های اصلی شهرها پر است از تبلیغات دستگاه پروپاگاندای نظام در ستایش مادران. با این‌وجود، ۴ ماه است که مادرانی داغ‌دار اما دادخواه خون فرزندان‌شان، خواب را از چشم سرکوب‌گران ربوده‌اند؛ مادری برای جنازه فرزندش یخ می‌گیرد، مادر دیگری مقابل دوربین می‌گوید که فرزندش را کشته‌اند و او را وادار به ‫اعترافات اجباری‬ کرده‌اند، آن دیگری از مهربانی پسر رقصنده‌اش حرف می‌زند و دیگری می‌گوید فقط برای ‫دادخواهی‬ زنده‌ام. ‫روز مادر مبارک‬ باد!

این گزارش درباره برخی از مادران شجاع و دادخواهی است که یک خیزش را به پیش می‌برند.
مژگان افتخاری؛ مادر ژینای ایران، مادر مهسای جهان ، با گذشت نزدیک به ۱۲۰ روز از شروع اعتراضات سراسری در ایران، کمتر کسی در دنیا است که نام «ژینا (مهسا) امینی» را نشنیده باشد؛ زن ۲۲ ساله‌ای که در بازداشت گشت ارشاد کشته شد و روی سنگ مزارش نوشته شده بود: «ژینا جان نام تو رمز می‌شود» و نام او رمز شد. پافشاری خانواده امینی از همان ابتدا بر کشته شدن فرزندشان و رد سناریوهای حکومتی مبنی بر بیمار بودن ژینا، بدون استقامت مادرش بدون شک ممکن نبود. از همان اولین تصویری که از مژگان افتخاری منتشر شد که داغ بر دل، درون گور فرزند جوانش رفته بود تا دادخواهی برای او به رغم تهدیدها و فشارهای بسیار، مادرش بر روایت جعلی قتل او خط بطلان کشید.مژگان افتخاری مادر ژینا در دل‌نوشته‌ای که برای چهلم فرزندش در صفحه اینستاگرام خود منتشر کرده، نوشته بود: « وای ژینا! کاش می‌بودی و می‌دیدی جهانی به نامت، نامدار نام ژینا شده بود و ما، بعد از این چند روز، اگر امروز سرپاییم، اگر امروز رمق حرف زدن داریم، از لبریزی دنیایی به همدلی و همراهی با ما بود.»او در انتهای نامه‌اش خطاب به تمام آن‌ها که یاد دخترش را زنده نگه داشتند، «هواخواه زندگی» و «دوستداران ژینا» بودند،‌‌ نیز نوشته بود: «دست تک تک شما عزیزان که معنای انسانیت را جاودانه ساختید، می‌بوسیم و به دلگرمی بودنتان می‌مانیم تا بهاران روشن فردا.» مادر ژینا در حالی این نامه را در روز چهلم دخترش منتشر کرد که اعضای خانواده به‌شدت تحت فشارهای امنیتی بودند تا از دادخواهی دخترشان دست‌بردارند. نسرین شاکرمی؛خط بطلانی بر دروغ‌های دستگاه پروپاگاندانیکا شاکرمی، دختر ۱۷ ساله‌ای که با چشم‌های سیاهش و لبخندی بر لب «سلطان قلب‌ها» می‌خواند را همه به‌خاطر داریم؛ دختری کشته شده در روزهای اول اعتراضات. مادرش، «نسرین شاکرمی» وقتی دستگاه عریض و طویل تبلیغات نظام جمهوری اسلامی در پی سناریوسازی برای قتل او به‌دست نیروهای امنیتی بود و می‌خواست کشته شدن او را به سقوط از بلندی ربط دهد، دوربین موبایلش را مقابل خود گرفت و گفت: «دخترم را کشتند و مرا برای اعتراف اجباری تهدید می‌کنند!» در همان ویدیو گفت که دندان‌ها، جمجمه و صورت دخترش را خرد کرده بودند. سناریو سقوط نیکا از بالای ساختمان نیمه‌کاره را که خبرگزاری‌های حکومتی منتشر کردند رد کرد و گفت که فرزندش همان شب سی‌ام شهریورماه کشته شده و پیکرش نیز همان شب تحویل سردخانه کهریزک داده شده است. یک ماه بعد، نسرین شاکرمی با غمی که در صدایش موج می‌زد، در چهلم فرزندش که ماموران پیکر او را ربوده و در جایی دورافتاده به خاک سپرده بودند، میکروفون را گرفت و در سخنانی پرشور، یاد فرزند کشته شده خود را گرامی‌داشت.در مراسم چهلم نیکا که با حضور جمعیتی گسترده در پنجم آبان‌ماه در روستای چگنی برگزار شد، نسرین از «رویاهای در خاک خفته» فرزندش و از رویای آزادی گفت؛ از این‌که «پرپر شدن» فرزندش موجب افشانده شدن «بذر تفکر، آزادگی و شهامت» در بین دیگران شده ابراز شادمانی کرد.سنوبر، مادر خدانور لجه‌ای؛ زنی با دردی که درمانی ندارد، از مادر خدانور لجه ای یک عکس، یک ویدیو کوتاه عزاداری در سکوت و صدایی هست که در آن می‌گوید خدانور چقدر با او همیشه مهربان بوده و این‌که درد او تا زمانی‌که کنار پسرش ارام نگیرد، درمانی ندارد. از مادر خدانور حتی نام کاملی نیز منتشر نشده، اما با همین‌ها توانسته روایت یک دستگاه بزرگ تبلیغات را باطل کند.اگرچه خبرگزاری فارس، وابسته به سپاه پاسداران به نقل از «مهدی شمس‌آبادی»، دادستان عمومی انقلاب اسلامی زاهدان مدعی شده که خدانور سابقه «۱۶ فقره سرقت مسلحانه» داشته و روزی که گلوله خورده هم در حال «سرقت» بوده، همان چند جمله مادر خدانور که به زبان بلوچی می‌گوید «دارم می‌سوزم»، کافی است تا جهانی فرزند او و مظلومیتش را بشناسند.همان جایی که می‌گوید: «پسرم یک چیز دیگر بود، من می‌گویم که هیچکس چنین پسری نداشته، خدا مثلش را نیافریده بود» یا آن‌جا که از مهر و محبت او به خود می‌گوید و از این‌که درد او درمانی جز مرگ ندارد، ادعای سرکوب‌گران را از معنا تهی کرده و واقعیت زندگی یک مرد ۲۷ ساله بلوچ، یک کارگر گچ‌کار که با دستمزد کارگری خواهرانش را بزرگ و «عروس» کرده است، عنوان می‌کند...