خبرنگاران زیر تیغ سانسور، بازداشت، بازجویی...
۱۷ مرداد در ایران روز خبرنگار است؛ روزی که خبرنگاران خودشان سوژه خبری میشوند. پیامهای تبریک مسئولان حکومت روی خروجی خبرگزاریها قرار میگیرد. اما کسی از روزگار تلخ خبرنگاران مستقل حرفی نمیزند. از احکام زندان و بازداشت و از خبرنگارانی که در چهل و چند سال گذشته قربانی فاش کردن اسرار شدند، نمیگوید. در این گزارش با چند خبرنگار که در ایران با رسانههای غیر حکومتی کار میکنند، درباره روزنامهنگاری و روز خبرنگار گفتوگو کردهایم. گفتوگوهایی که هیچ شباهتی به تبریکهای پر طمطراق روز خبرنگار ندارد. تلخ است با بغضهایی که گاهی صدای راویان را میلرزاند.
«صبح روز خبرنگار را با انبوهی از پیامهای تبریک دولت و مجلس و شورای نگهبان شروع کردم. حتی بازجوی چند سال پیش هم به من پیام داد. حق دارم وقتی با این تبریکها مواجه میشوم، بشمارم که چند خبرنگار زیر بازجویی و فشار هستند، چند نفر ایران را ترک کردند، حق دارم بشمارم چند مطلبم کار نشد، چند بار احضار شدم، چند بار تلفنی خفهام کردند. چند بار ترسیدم. فقط نمیخواهم تبریک بشنوم.» حرف دیگری نمیزنیم، کمی سکوت و بعد خداحافظی. اما کافی است که «روز خبرنگار» را در توییتر جستوجو کنید و با روایتهای متفاوتی از روزنامهنگاران در داخل ایران مواجه شوید؛ چه آنها که به سرکوب اطلاعرسانی معترضاند و چه آنهایی که نسبت به آن بیتفاوت هستند.
شاید میان تبریکهای روز خبرنگار، تلخخندهدارترین آنها پیام رئیس قوه قضاییه باشد. «غلامحسین محسنیاژه» در حالیکه همین حالا ۱۹ خبرنگار در زندانهای ایران در حبس به سر میبرند، پیام تبریک فرستاده و از «قلم و بیان رسا و شیوا» سخن گفته است. البته این آمار تا پیش از کشته شدن «بکتاش آبتین» بر اثر عدم دسترسی به حق درمان و ابتلا به کرونا در زندان، ۲۰ نفر بود. محسنی اژهای در جریان اعتراضات به انتخابات سال ۱۳۸۸ به عنوان وزیر اطلاعات و دادستان، در بازداشت صدها روزنامهنگار و صدور احکام سنگین برای آنها نقش مهمی ایفا کرده است. او بنا به اسناد سازمان گزارشگران در قتل دستکم یک روزنامهنگار هم نقش داشته است؛ یعنی «پیروز دوانی» سردبیر و صاحب امتیاز نشریه «پیروز».
«پیروز دوانی» روزنامهنگاری بود که برای نخستین بار وصیتنامههای کشتهشدههای سال ۶۷ را در یک جزوه منتشر کرد و بارها احضار و بازجویی شد. تا بالاخره در جریان قتلهای دهه ۷۰، وقتی از خانه خارج شد، دیگر بازنگشت. بعدتر روزنامه «کار و کارگر» روزنامه رسمی ایران، اعلام کرد که او کشته شده است اما هیچگاه پیکری از او یافت نشد و به شکل حقوقی «ناپدید شده» به حساب میآید. طبق اسناد سازمان گزارشگران بدون مرز در جریان کشتار جمعی سال ۶۷ دستکم ۱۰۰ روزنامهنگار اعدام شدهاند. کشتار روزنامهنگاران اما بعد از دهه شصت هم ادامه یافت. «زهرا کاظمی» عکاس ایرانی-کانادایی در سال ۱۳۸۲ بر اثر جراحات وارده پس از تجاوز و شکنجه توسط ماموران در زندان به قتل رسید. او را هنگام عکاسی از خانوادههای زندانیان مقابل زندان اوین بازداشت کرده بودند.«امیدرضا میرصیافی» روزنامهنگار و وبلاگنویس بود. او را در بهمن ۱۳۸۷ دستگیر کردند و به اتهام «توهین به رهبران جمهوری اسلامی» به دو سال حبس محکوم کردند اما در ۳۰ سالگی در زندان کشته شد. او نخستین وبلاگنویسی است که به خاطر انتشاراتش در زندان جان داد.
«علیرضا افتخاری» همکار «ابرار اکونومی» در جریان کشتار معترضان در خرداد ۱۳۸۸ در ۲۹ سالگی کشته شد. «هدی صابر» روزنامهنگار و از گردانندگان مجله توقیفشده «ایران فردا» بود که در سال ۱۳۹۰ وقتی در زندان اعتصاب غذا بود، مورد ضرب و شتم ماموران امنیتی قرار گرفت و به قتل رسید. «روحالله زم» مدیر کانال تلگرامی «آمدنیوز» نیر یکی دیگر از قربانیان است. او را که در فرانسه پناهنده بود، ربودند و پس از حبس و شکنجه، در آذر ۱۳۹۹ به دار آویختند. تهدید، بازجوییِ، بازداشت، حبس و ممنوعازکار بودن جزو لاینفک زندگی خبرنگاران مستقل داخل ایران است. «ایران وایر» در بخش «خبرنگاری جرم نیست» دیوار شرمی ایجاد کرده و از روزنامهنگارانی که زیر تهدید، بازجویی یا بازداشت بودهاند و هستند، نوشته است.
همین حالا میتوان به عنوان نمونه از دو روزنامهنگار پیشکسوت نام برد که در زندانهای جمهوری اسلامی به سر میبرند؛ «عالیه مطلبزاده»، عکاس-خبرنگاری که به تازگی از زندان قرچک به اوین منتقل شده است و «کیوان صمیمی»، دیگر روزنامهنگار زندانی که با وجود شرایط عدم تحمل حبس، در زندانهای مختلف جابهجایش کردهاند.
حالا در چنین شرایطی، چگونه میتوان روزنامهنگار ماند؟