در تاریخ جمهوری اسلامی، نام «فروهرها» یادآور «داریوش» و «پروانه فروهر» است؛ زوج سالمندی که به دلیل دگراندیشی توسط ماموران وزارت اطلاعات در پاییز ۱۳۷۷ به قتل رسیدند. اما ۱۶ سال پیش از قتل این دو، زوج دیگری همنام با ایشان در زندانهای جمهوری اسلامی اعدام شدند. در ادامه، روایت زندگی «محمود» و «اشراقیه فروهر»، زوج سالمند بهایی را که به دلیل اعتقادات مذهبیشان پس از چند ماه شکنجه و آزار بدون محاکمه در زندان کرج تیرباران شدند، میخوانیم.
فروهرها که بودند؟ «اشراقیه کامبین» (فروهر) در سال ۱۳۰۳ شمسی در شهر تهران در خانوادهای بهایی به دنیا آمد. پدرش، «میرزا شعبان میثاقیان» نام داشت. او در اواخر دهه سی زندگی به اتهام تبلیغ آیین بهایی دستگیر شد و چون کتباً به داشتن دیانت بهایی اقرار کرد، به زندان محکوم و محبوس شد. پس از چندی میثاقیان به کمک دوستان متنفذ خود از زندان آزاد شد؛ ولی سختیهای زندان موجب بیماری قلبی او شده بود و پس از چند ماه بستری شدن در سال ۱۳۱۷ در سن چهل و دو سالگی درگذشت. پس از فوت پدر، مادر به تنهایی سرپرستی و تربیت پنج فرزندش از جمله اشراقیه را به عهده گرفت. آنان یک سال و نیم در تهران ماندند و پس از ازدواج به همراه دختر بزرگتر به تویسرکان در استان همدان نقل مکان کردند؛ ولی دیری نپایید که مجبور به بازگشت شدند و اشراقیه در تهران از دبیرستان نوربخش فارغالتحصیل شد. «محمود فروهر» در سال ۱۲۹۶ شمسی در شهر آباده از پدر و مادری بهایی به دنیا آمد. او پدر خود را در کودکی از دست داد و در دامان مادر تربیت و بزرگ شد. فروهر پس از پایان تحصیلات متوسطه در شیراز و آبادان به تحصیل زبان انگلیسی پرداخت و سپس در بانک شاهی در تهران مشغول به کار شد. در سال ۱۳۲۴ شمسی، محمود و اشراقیه فروهر با یکدیگر ازدواج کردند. این زوج بهایی در اوایل ازدواج صاحب فرزندی شدند؛ ولی طفل به ثمر نرسید و پس از آن دیگر بچهدار نشدند.پس از چندی، محمود فروهر به استخدام شرکت نفت در تهران درآمد. او در دوران کار در شرکت نفت از طریق مکاتبهای موفق به دریافت لیسانس حسابداری از یکی از دانشگاههای آمریکا شد. در سال ۱۳۴۹، محمود فروهر بازنشسته شد و با همسرش در شهرک کوچک تازه تاسیس گوهردشت ساکن شدند. در ابتدا، آنها تنها بهاییان گوهردشت بودند. اما یک سال بعد، «هوشنگ محمودی» و همسرش، «ژینوس محمودی» ساکن گوهردشت شدند و کم کم بر تعداد بهاییان گوهردشت افزوده شد. هوشنگ و ژینوس محمودی از اعضای شورای مدیران جامعه بهایی ایران موسوم به «محفل روحانی ملی» بودند که هر دو تن پس از انقلاب، دستگیر و بازداشت شدند. محمود فروهر، بیشتر اوقات خود را صرف سرکشی به اطراف کرج و همنشینی و گفتوگو با مردم میگذراند و اشراقیه هم مشغول فعالیت در زمینه سوادآموزی بانوان اطراف تهران و کرج بود. او به دیدار افراد مسن و بیماران میرفت، از آنها نگهداری میکرد، غذا برای آنان میپخت و لباسهایشان را میشست.