سپیده قلیان از زندان اوین: نام این زنان را دهان به دهان بگردانید...
شکنجه، راهروهای دادگاه، سلولهای انفرادی و مسیرهای طولانی تبعید از زندانی به زندانی دیگر، خلاصهای از زندگی من در سالهای اخیر است. رنجبارترین لحظاتِ این سالها اما آنهایی هستند که اسباب ناامیدی عزیزان و هموطنانم شدم. رنج بوشهر حقیقت خالص بود و نمیتوانستم این رنج را ببینم و در آن زیست کنم بیآنکه به هر طریقی از آن حرف نزنم؛ باری با مذاکره با زندانبان و باری با انتشار گزارش از وضعیت «نسوان» زندان مرکزی بوشهر.اما عذرخواهی میکنم که در این مسیر بهدلیل فشار مضاعفی که در زندان بوشهر بر همبندیهایم وارد شده بود، زیر بار دوربین فریبکار سازمان زندانها رفتم و دلیل ناامیدی شدم. امیدوارم وضعیت مصیبتبار زندان بوشهر هیچگاه گریبانگیر هیچ انسانی نشود. تن یک تبعیدی تکهتکه است و حالا از تهران تا اهواز و بوشهر تکههایی از وجود من جا مانده است.در سپیدار زنی عرب را دیدم که مأموران پسر جوانش را کشته بودند و حق رفتن به مراسم سوگواری را هم از او سلب کرده بودند. حالا فقط فریادش را به یاد دارم: «خدایا تو خدای ما نیستی!» فریادی که در سپیدار فراموش شده، هر آن ممکن است از دهان هر کس دیگری شنیده شود.مادرم در آخرین ملاقاتمان در سپیدار برای فرزند بهدنیانیامدۀ الهه درویشی شیشه شیر و مقداری وسایل دیگر آورده بود. گفت: «سپیده! بچهاش که به دنیا آمد، تو فرض کن طهورا و مهرا به دنیا آمدهاند.» مادر شدن در سپیدار، وقتی که به کویری سرشار از ناامیدی در انتهای دنیا تبعید شدهای، یعنی فرزند و امید به دنیا آوردهای...
ادامه گزارش در رادیو فردا