در هولوکاست شش میلیون یهودی کشته شد. اما پیش از آنکه حتی یک یهودی آسیب ببیند، حزب نازی شهروندان آلمانی را متقاعد کرد که مرگ یهودیان ــ و میلیونها روس و لهستانی و هزاران صرب، کولی، آلمانیِ سیاهپوست، معلول و همجنسگرا ــ ضروری است. حال این پرسش مطرح میشود که چطور میتوان جمعیتی را متقاعد کرد که این همه آدم را به طور نظاممند به قتل برسانند؟
سابقهی تنش میان یهودیان و مسیحیان به قرون وسطی بازمیگردد. مسیحیان یهودیان را در مرگ مسیح مقصر میدانستند و آنها را به نوشیدن خون مسیحیان در مراسم مذهبی متهم میکردند و با اشاعهی این افترا یهودیان را از جوامع خود اخراج میکردند. پس از پیدایش امپراتوری آلمان در اواخر قرن نوزدهم، جنبش «گروه قومی» به وجود آمد، جنبشی که ضرورتاً گروه واحدی را تشکیل نمیداد بلکه مجموعهای از عقاید دربارهی برتریِ نژادیِ آریاییها بود. رهبران این جنبش مردم را متقاعد کردند که آریاییها و یهودیان بر سرِ سلطهی جهانی با یکدیگر رقابت میکنند. عجیب نیست که در فرهنگ عامهی آلمانی در آن زمان یهودیان را «انگل» یا «موش» و در خور مرگ میدانستند.
یهودستیزی پس از شکست آلمان در جنگ جهانی اول گسترش یافت. در سالهای منتهی به هولوکاست، دستگاه پروپاگاندای آلمان (هم در قالب گفتار و نوشتار و هم در قالب تصاویر) شکست در جنگ را به گردن یهودیان میانداخت و آنها را عامل وضعیت بدِ اقتصادیِ آلمان معرفی میکرد. «همسایهی یهودی» به نوعی تهدید تبدیل شد، و خلاص کردن جامعه از شرِ آنهایی که از نظر نژادی «نامطلوب» بودند پاسخی معقول به مشکلات آلمان شمرده شد. در دههی 1920، «حزب ناسیونال سوسیالیست کارگران آلمان» که شاخهای از جنبش «گروه قومی» بود «یهودیان» را مسئول مشکلات گوناگون شهروندان عادی معرفی میکرد. در 25 سال بعدی، نازیها نظرات افراطیِ خود را رواج دادند و از طریق رسانههای جمعی اجماع گستردهای علیه یهودیان ایجاد کردند.
یوزف گوبلز، مسئول دستگاه پروپاگاندای نازی، از طریق سرمقالههای روشنفکرمآبانه، نامههای ارسالی به سردبیر، کاریکاتورها، و حتی کتابهای کودکان، آلمانیها را متقاعد کرد که اگر راهحلی برای «مشکل یهودیان» پیدا نکنند، نابود خواهند شد. روزنامهی خود گوبلز، Der Angriff، و روزنامهی رسمی حزب ناسیونال سوسیالیست کارگران آلمان، Volkischer Beobacter، از سال 1920 تا سال 1945 ابزار پروپاگاندای رسمی بودند. روزنامهی جولیوس استرایکر، Der Sturmer، که بین سالهای 1923 و 1945 منتشر میشد، شاید حتی از آنها هم بانفوذتر بود. این روزنامه، که مخاطبانش آدمهای معمولی بودند، با انتشار نامههای خوانندگانی که از یهودیان شکایت میکردند و خواهان کمک در برابر آنان بودند به شایعات علیه یهودیان دامن میزد. کاریکاتورهای یهودیان به قلم فیلیپ روپرِخت، که این آثار را با اسم مستعار «فیپس» امضا میکرد، پرطرفدار بود. در این تصاویر، یهودیان آدمهای کوتاهقد، چاق و ژولیدهای بودند که چشمهایی شبیه به خوک داشتند و سرگرم کارهای هولناکی مثل قتل کودکان و نوشیدن خون آنان بودند. در پایین همهی صفحات این روزنامه این جمله به چشم میخورد: «یهودیان عامل بدبختیِ ما هستند.»
جولیوس استرایکر علاوه بر این روزنامه، یک کتاب کودک هم به قلم قائممقام خود در روزنامه، ارنست هایمر، منتشر کرد. در یازده داستان این کتاب یهودیان با حیوانات زشتی مثل مارهای سمی و کرمهای نواری مقایسه شده بودند:
«یهودی نقش مشابهی در آدمهایی دارد که در آنها نفوذ کرده است. یهودی مفتخور و انگل است. درست همانطور که یک کرم نواری آدمها را از مواد غذایی ارزشمند محروم میکند، یهودی هم مردم را از داراییهای گرانبهای خود محروم میکند. دامداران یهودی خون کشاورزان را، که پایه و اساس جامعهی سالم را تشکیل میدهند، میمکند و آنها را از بین میبرند. یهودی تجارت و صنعت مردم را تصرف میکند. اخلاق مردم را خراب و جوانان را فاسد میکند. مردم به تدریج بیمار میشوند. یهودی همهی ثروت و نیروی زندگیِ مردم را از آنها میگیرد. اگر مردم نتوانند به موقع از شر کرم نواریِ یهودی خلاص شوند، از بین خواهند رفت.»
همانطور که این مثال نشان میدهد، افترا و استفاده از اصطلاحات انسانیتزداییکننده (مار، انگل)، بدگوییِ قومی یا نسبت دادن صفات نامطلوب به گروهی از مردم نمونههایی از نفرتپراکنی است. استفاده از زبان برای تشبیه اعضای نژاد یا قومی متفاوت به حیوانات یا ایجاد دوگانهی «ما در برابر آنها» بدرفتاری و خشونت علیه اعضای آن گروهها را عادی میسازد.