نامه گلرخ ایرایی از زندان قرچک ورامین؛ کارگران محرومند از حقوق اولیه زندگی و محکومند به روزمرگی
خبرگزاری هرانا – گلرخ ایرایی، زندانی سیاسی محبوس در زندان قرچک ورامین با نوشتن نامهای نسبت به شرایط زنانی که در زندان کار میکنند و نقض حقوق زندانیان اعتراض کرده است. او در این نامه که همزمان با سالگرد اعدام شدن زانیار مرادی، لقمان مرادی و رامین حسین پناهی، سه زندانی سیاسی شده است، ضمن اشاره به این مسئله بعنوان واقعیت هایی از سرکوب، قلم خود را به سمت وضعیت زندان و استثمار نیروی کار در داخل و خارج زندان می چرخاند، خانم ایرایی در قسمتی از نامه خود نوشته است «از هفت تپه تا اراک، از تبریز تا بوشهر و حتی تا زندان قرچک ورامین کارگران محرومند از حقوق اولیه زندگی و محکومند به روزمرگی. اینجا نه تنها کسی بر دستان کارگر بوسه نمیزند و حق و حقوقش را پرداخت نمیکند، بلکه ابزار کار که تضمین کننده سلامت کارگر است نیز در اختیارش قرار نمیگیرد. سرزمینی که آزادی خواهانش توسط حکومت به قتل میرسند، کارگرانش نیز دچار محرومیت خواهند بود.»
به گزارش خبرگزاری هرانا، ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، گلرخ ایرایی، زندانی سیاسی محبوس در زندان قرچک ورامین با نوشتن نامهای نسبت به شرایط زنانی که در زندان کار میکنند و نقض حقوق زندانیان اعتراض کرده است. خانم ایرایی در بخشی از نامه خود نوشته است: «از هفت تپه تا اراک، از تبریز تا بوشهر و حتی تا زندان قرچک ورامین کارگران محرومند از حقوق اولیه زندگی و محکومند به روزمرگی. اینجا نه تنها کسی بر دستان کارگر بوسه نمیزند و حق و حقوقش را پرداخت نمیکند. بلکه ابزار کار که تضمین کننده سلامت کارگر است نیز در اختیارش قرار نمیگیرد. سرزمینی که آزادی خواهانش توسط حکومت به قتل میرسند، کارگرانش نیز دچار محرومیت خواهند بود. برای معترض و آزادیخواه به نام اغتشاشگر و تروریست حکم مرگ صادر میکنند و با تغییر نام فقرا به قشر کم برخوردار سعی در تلطیف چهره کریه فقر و تغییر ماهیت تلخ آن دارند و با بردن منبر و دوربین خود به حلبی آبادها که حاشیه شهر میخوانندش، به کودکان گرسنه و بی پایپوش دهن کجی میکنند.»
متن کامل این نامه که جهت انتشار در اختیار هرانا قرار گرفته است، عینا در ادامه میآید:
«اینجا در زندان قرچک ورامین بزرگترین زندان زنان خاورمیانه، زندگی جریان ندارد و این تمام حرفی است که میتوان زد. اینجا عمق فاجعهای است که تکیه زنندگان بر مسند قدرت توصیفش را سیاهنمایی میخوانند. آینه تمام نمایی از جامعه استبدادزدهمان؛ اینجا بخشی از زندانیان تمام وقت خود را به بطالت میگذرانند و دقیقا هیچ کاری برای انجام دادن ندارند و به همین منوال مدت حبسشان که گاه چند سال است سپری میشود و کسی به این بازتولید بزه اهمیتی نمیدهد. برخی به مرور به جهت نوکری و خوش خدمتی از زندانبان ترفیع و سمت میگیرند و به همکار زندانبان تبدیل میشوند و عرصه تحمل حبس را بر دیگر زندانیان تنگتر میکنند. برخی دیگر هم کل مسئولیتهای خدماتی زندان را بر عهده دارند و در واقع چرخهای زندان به دست این افراد میچرخد. البته بی مزد و مواجب. زندانیانی با چشمانی بی فروغ، بدون آرزو با پوستهایی کدر، گرسنگی کشیده و به معنای واقعی کلمه محروم. محروم از یک شکم سیر غذا خوردن، محروم از با احترام مورد خطاب قرار گرفتن و حتی گاه محروم از دیده شدن.